۱۳۸۷/۱۰/۱۵

و نترسیم از مرگ... مرگ پایان کبوتر نیست...

مرگ در انتظار همه ماست و راه فراري از آن، هرگز وجود ندارد. ما، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، عمه‌ها و عموها، والدين، دوستان، معلمان و همسايه‌هايمان را از دست مي‌دهيم و با هر از دست دادني، بخشي از ما مي‌ميرد...
مرگ براي کساني که فوت کرده‌اند، ديگر يک معما نيست و زنده‌ها تنها کساني هستند که در تلاش براي فهم معناي آن هستند. انسان‌هاي اوليه در 60 هزار سال پيش هنگام دفن مردگان، مراسم خاصي تدارک مي‌ديدند و در بسياري از فرهنگ‌هاي اوليه، اعتقاد بر اين بود که افراد پس از مرگ، به زندگي ادامه داده و همان نيازهايي که موقع زنده بودن داشته‌اند را پس از مرگ هم دارند و بنابراين همراه مردگان خود، غذا، ظروف، اسلحه و جواهرات را هم دفن مي‌کردند. همه ما به معاد و زندگي پس از مرگ اعتقاد داريم. امروزه هم نگرش ما نسبت به مرگ، با توسعه تکنولوژي پزشکي، تغييري نکرده است. اينکه بعضي افراد با کمک علوم پزشکي و يا ساير علوم، هر کاري مي‌کنند تا پير شدن را به تاخير انداخته و يا با مرگ مقابله کنند، گروهي ديگر به مرگ به‌عنوان يک فرآيند طبيعي بيولوژيکي نگريسته و سعي مي‌کنند تا خود را با مرگ وفق دهند و با وقار و اعتماد به نفس آن را بپذيرند و نه اينکه از آن رنج ببرند.اما چگونه مي توان درد و رنج مرگ خود و عزيزان را کم کرد؟

برخورد با مرگ
محققان، پنج مرحله از واکنش‌هايي که افراد در قبال مرگ از خود بروز مي‌دهند را اين‌گونه توضيح مي دهند:
1) انکار (من؟ نه!)
در ابتدا، اينکه مرگ در حال وقوع است، اغلب به‌وسيله بيماري که رو به مرگ است، پس زده مي‌شود! اين انکار و تکذيب بر شوک اوليه، غلبه يافته و اجازه مي‌دهد تا فرد شروع به جمع‌آوري منابع خود کند بنابراين اين انکار، در اين مرحله، پس از مدتي مکانيزم دفاعي خوبي است که مي‌تواند نگران‌کننده شود اگر اقوام و دوستان فرد محتضر، آن را مورد تاييد قرار دهند.
2) خشم (چرا من؟)
در دومين مرحله، فرد در حال فوت در ارتباط با مرگ قريب‌الوقوع شروع به احساس خشم و آزردگي کرده و اين عصبانيت و خشم ممکن است نسبت به خدا، يا اقوام و خانواده و مراقبت‌کنندگان از فرد باشد که در اين خصوص کاري از دست آنها برنمي‌آيد اما سعي دارند تا هرگونه ابراز خشم را کنترل کرده و به بيمار کمک کنند تا وارد مرحله بعد شود.
3) چانه‌زني (باشه من، اما...)
بيمار در اين مرحله ممکن است سعي به چانه‌زني آن هم با خدا کند تا راهي براي تغيير سرنوشت يا حداقل، تعويق مرگ پيدا کند. بيمار ممکن است در قبال بهبود، قول دهد که کار خوبي انجام دهد يا از اعضاي فاميل بيشتر دلجويي و مراقبت کند.
4) افسردگي (آره، سراغ من اومده)
بيمار در چهارمين مرحله به تدريج، شرايط کامل خود را تشخيص داده و اين کار با افسوس خوردن در مورد از دست دادن سلامت است و سپس به غم از دست دادن دوستان، اعضاي خانواده و يا زندگي تبديل مي‌شود. شايد اين زمان، سخت‌ترين اوقات باشد. فرد رو به مرگ نبايد در اين دوره، تنها باشد و از طرفي هم نبايد به او دلخوشي کاذب داد زيرا ناراحتي در اين مرحله امري اجتناب‌ناپذير است و بايد با آن کنار آمد.
5) پذيرش (بله، من! من حاضرم)
فرد در آخرين مرحله، واقعيت مرگ را پذيرفته است: اين نه ترسناک است و نه دردناک و نه غمناک است و نه مسرت‌بخش، بلکه غيرقابل اجتناب است. کسي که منتظر پايان زندگي است ممکن است بخواهد تا افراد اندکي را ملاقات کند و يا خود را از سايرين جدا کرده يا شايد هم فقط براي حمايت، به يک نفر پناه ببرد.

راه شما براي مقابله
اينکه فرد چگونه با مرگ مواجه مي‌شود، به نوع مقابله او با ساير استرس‌هاي عمده زندگي‌اش بستگي دارد. کساني که در سازش با ساير بحران‌هاي زندگي دچار اشکال بوده‌اند قاعدتا مشکلات بيشتري در سازش با مرگ نيز خواهند داشت پس سعي کنيد روش درستي براي مقابله با مشکلاتتان بيابيد.