۱۳۸۸/۰۶/۳۱

مرتب تر


یه وقتهایی مثل همین چند وقت قبل که بلاگفا حسابی ماشالله خل و چل شده بود و اصلا هیچ وبلاگی رو باز نمیکرد به خودم فحش میدم که اصلا چرا از اولش تو بلاگفا نوشتم و نوشته هام رو گذاشتم.
بعد که خوب فکر میکنم میبینم خداییش اون روزهایی که هر روز و مرتب مینوشتم اوضاعم هم مرتب تر و بهتر بود تا حالا که اوضاعم بدجوری ش ِرتی-پِ رتیه.

من شخصیتن آدمی هستم که وقتی کارهام اونقدر زیاد باشه که ندونم از کجا باید شروع کنم اصلا به خودم زحمت تکون خوردن نمیدم و اونقدر می ایستم و می ایستم تا دقیقه ی ۹۰ ! حالا واسه چی می ایستم؟
واسه ی اینکه شاید یه فرجی بشه و یه چند تا از کارها خود به خود حل بشه که غالبن هم هیچ اتفاقی نمی افته و آخر سر خودم مجبورم همه کار رو در وقت کمتر و با استرس بیشتر انجام بدم.
خب حتمن میفرمایید "دندت نرم"،منتهی لطف کرده و به این موضوع توجه کنید که آدمهای مختلف در شرایط متفاوت اعمال مختلفی از خودشون بروز میدن.

۱۳۸۸/۰۶/۲۴

از روی کلافگی

کلافه ام.
زندگی ه چشمم شده عینهو یه آبکش که هرچی سوراخ ازش میگیری بازم سوراخه!
آی جر ام میگیره از اینکه از اینه این وبلاگ فیلتر شده که بیا و ببین.به همه جام زور میاد.
یه وبلاگ روزنوشت فیلتر بشه خیلی زور داره.
آخه بابا لامصب مگه اینجا رو اصلا کی میخوند؟ که برداشتید فیلترش کردید
پسره بزرگ شده و هرچی بهش میگی یه گوشش در و یه گوشش دروازه است.
آی گاهی وقتها (مثل همین امشب!!) کفری ام میکنه که حفظ خونسردی خودم مساویه با خون خوردن!!! عد هم خب این حرص ها از یه گوشه ای میزنه بیرون دیگه :(
اه!
تف!
حالم بده.
از ساعت ۱۰:۱۵ دقیقه دارم خوم رو میکشم که "بچه برو بخواب" مگه میره!!!

۱۳۸۸/۰۶/۱۹

شبهای قدر

روز 18 ماه رمضون بالاخره بعد از کلی من بمیرم-تو بمیری گفتن با خودم تونستم یه افطاری کوچولو و جمع و جور درست کنم و یحیی کوچولو و خانواده رو دعوت کنم.بعد از افطار و دیدن سریالهای محبوب "سام-سون" و "آنا ی با کلاس" و صد البته نماز خوندن آقای همسر و آقای میهمان در مسجد محله، شام خوردیم و کمی نشستیم و بعد تصمیم گرفتیم برویم برای "احیای قدر" در مسجد "الطوار".

آقای همسر خوابید منتهی من ترجیح دادم دعای "جوشن کبیر" رو بخونم و بعدش هم دوش گرفتم که چرت نزنم و رفتیم مسجد.
خدا قبول کنه تا 3.5 صبح مسجد بودیم و به نماز خواندن به جماعت (که خیلی هم خوب بود) بعد هم رفتیم نانوایی و "نان و لبنه" +" گوشت و جبنه" گرفتیم و رفتیم با زیبا اینها خونه ی اونها و سحر رو خوردیم و نماز رو خوندیم و برگشتیم خونه و خوابیدیم.
خدا رو شکر روزه ی دیروز رو هم تو نستم بگیرم.خیلی خوب بود.خیلی خوشحالم.
انشالله امروز و فردا رو هم بتونم به راحتی بگیرم.

خدایا در این شبهای قدر اول از همه "سلامتی" برای تمام شال آینده به همه ی خانواده و عزیزان و دوستانمون عظا کن.
آمین

۱۳۸۸/۰۶/۱۵

یکشنبه

این سرماخوردگی بدجوری کنه شده بهم.
هرچی هم دارو میخورم انگار نه انگار.همچنان سرم درد میکنه و فخ فخ میکنم و احساس بادکردگی مفرط در سر و گوشم دارم.
امروز داشتم با خودم فکر میکردم که من به چه دین و آیینی اعتقاد دارم.نتیجه معلوم بود.من به دین و آیین خودم ایمان دارم.آیین "مامان نازنینی"!
اصول دین من :
1-"می بخور-منبر بسوزون-مردم آزاری نکن"
2-اگر کسی کار بدی در حقت کرد و آژارت داد برای راحتی خودت اون شخص رو ببخش منتهی کارش رو فراموش نکن تا دوباره اون آدم همون بلا رو سرت نیاره که نتیجه این بشه که سرخورده بشی و احساس حماقت کنی و اونم فکر کنه خیلی زرنگه !
3-"به روز نیک کسان گفت تا تو غم مخوری....بسا کسا که به روز تو آرزو مندند"=>حسرت نخور و همیشه شاکر باش چون خیلی ها آرزوی این رو دارن که جای تو باشن.

باقی اصول دین الان یادم نمیاد.اگه یادم اومد اضافه میکنم خدمتتون که اگه خواستید به دین "مامان نازنین" مشرف بشید :)