۱۳۸۸/۰۴/۰۴

رحمی کن خدایا


انگار سالهاست اینجا ننوشتم.
۱۱ ماه May رفتم ایران.خیلی سال بود که بهار "تهران" رو ندیده بودم.همه چی عالی بود.
دونه دونه ی برگهای درخت ها انگار عاشق بودن.
"کرمان" هم رفتیم.
اونهم عالی بود.
زمین مست و آسمون مست بود.دشت پر از گل و آسمون دمی بارونی و دمی آفتابی بود.
همه چی محشر بود.
توی همون روزها کشف کردم که وبلاگم رو تو ایرون نمیشه دید.
دلم شکست.آخه مگه توی این روزمره نویسی چیه که دوستام نباید بخوننش؟این شد که دست و دلم به نوشتن کمتر رفت.
بعد یهو آسمون زادگاه من سیاه شد.
همه چی ابری شد.
دل ما هم گرفت.
الان روزهاست که دلهای ما آشوبه.دستمون بالا به سمت آسمون به جهت دعا و دلمون مثل سیر و سرکه به جوش و چشممون همواره تر.
خدایا رحمی کن.
خواهش میکنم....