۱۳۸۹/۰۱/۱۶

شاید یکی از بزرگترین درس های زندگی

دیروز یه درس مهم بهت دادم بچه ام.
با هم داشتیم کارتون Cars رو تماشا میکردیم.
توی کارتون دوتا ماشین بودن که همدیگه رو دوست داشتن.
تو گفتی:اینها هم رو دوست دارن.پس باید با هم ازدواج کنن.
بهت گفتم که تو می تونی هرکسی رو که دلت خواست دوست داشته باشی منتهی نمیتونی با "هر کسی " که دوست داشتی ازدواج کنی.
ازدواج یه چیزیه که دوست داشتن برایش یه شرط لازم هست منتهی "شرط کافی" نیست و خیلی عوامل و آیتم های دیگه در این مساله دخیل هستن و تو باید با کسی ازدواج کنی که شان خودت و خانواده ات و از همه مهمتر بچه های فردای تو رو بالا ببره.
به فکر رفتی و امیدوارم که حرفهایم رو فهمیده باشی.
یادت باشه همیشه میتونی هرکسی رو که خواستی دوست داشته باشی منتهی ازدواج به خیلی چیزها علاوه بر دوست داشتن احتیاج داره سعی کن از همین الان این موضوع رو درک کنی.

۱۳۸۸/۱۰/۱۴

نمیدونم هستم یا نیستم.
در موجودیت خودم شک دارم.
بحث کاملن فلسفی هستش ها.فکر نکنید دپ زدم.
آخی یادش به خیر روزهایی که اینجا کلی خواننده داشت!الان اصلا فکر نکنم که کسی این نوشته ها رو دنیال کنه و این خب خیلی فکرم رو راحت تر میکنه.
اینکه "کسی منتظرم نیست" خیلی از استرس ام کم میکنه.
این ۱۲ روز تنهایی با اینکه حجم کاری که به دوشم بود ۴ برابر حجم کار معمولی ای بود که انجام میدادم منتهی چون کسی منتظرم نبود و همه ی وقتم مال خودم بود حالم خیلی خوب بود.
تازه یک ترس بزرگ هم فرو ریخت.خدا رو شکر.
ترس ها زندگی رو سیاه میکنند.خیلی محشره که آدم دلیلی برای ترسیدن نداشته باشه.
سوال ساده است یا هستم یا نیستم.اگه هستم باید شاد باشم .
فکر میکنم "عشق و شادی" انرژی هایی بودند که خدا بواسطه ی اونها دنیا رو خلق کرد. حالا هرچقدر م که اوضاع اقتصادی گند زده باشه به روح و روانمون بازم باید "سعی" خودمون رو بکنیم.
در کل "روزگار غریبی است نازنین...."