۱-شب یلدای خوبی بود.بعد از سالها شب یلدا جور خوبی گذشت.بهترین شب یلدایی که گذروندم یلدای سال ۸۰ بود.تهران اونسال اونموقع برف اومده بود و لیدا هم خونه ی ما بود.من هنوز اون مداد چشم آبیه رو دارم...
۲-حالم از این مرتیکه ی احمق ِ عقده ایه هندی ه عوضی ِ گه که نایب رییس دفتر ما است بهم میخوره. من یه "حالم بهم میخوره میگم" شما یه چیزی میشنوید...
۳-هوا اینجا بطرز مسخره و احمقانه ای سرد شده.دیشب که شب یلدا بود با فرح و نیلوفر رفته بودیم رستوران پرشیا پرشیا،هرکی از در می اومد تو شال و پالتو داشت! انگار که مثلا اینجا تورنتوئه و نه دبی!
۴-این آفیس بوی جدید و هندی مون (هندی بودن یه جور بیماره!) برداشته برای من چای یاس توی یه ماگ سیاه و نشسته آورده!! خاک بر سر نجاست .دور لیوان پر از ماتیک صورتی صدفی بود. ای ی ی چندش!!
۵-هی با خودم میگم :"زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود" بعد خودم با خودم فکر میکنم گاهی زندگی چنان چوبی در ماتحت انسان مینماید که بهتر اینست که "از یاد من و تو " ببریمانش!!
۶-انبه میوه ی خوشمزه ایه.فقط اسمش خیلی بیخوده!
۷-دلم میخواد برم مدینة الجمیرا و بادوم بو داده بخرم و هی خرپ خرپ بخورم و کیف کنم.
۸-دیروز تموم روز رو با جناب پسری بودم و رسما اوور دوز زده بودم.بهش میگم اگه یه وقت هایی زیادی غرغر میکنم واسه این نیست که تو یه جای کارت ایراد داره بلکه واسه ی اینه که من جون ندارم،حال ندارم،طاقتم کمه.برگشته میگه:عیب نداره.هروقت خیلی بیجون بودی بیا بگو من بوست کنم تا جون بگیری.بچه ها خیلی جون دارن!
۹-دلم چلوکباب میخواد.چلو سوا -کباب سوا.تو چلو کره ریخته باشن و زیر کباب نون گذاشته باشن...اوم م م به به...
۱۰-Jia برگشته میگه :برای کریسمس من رو دعوت کن خونتون.من تنهام دلم میگیره،منتهی تو خونتون فقط من باشم و تو و پسرت ، شوهرت هم بره خونه ی دوستاش!