۱۳۸۸/۱۰/۱۴

نمیدونم هستم یا نیستم.
در موجودیت خودم شک دارم.
بحث کاملن فلسفی هستش ها.فکر نکنید دپ زدم.
آخی یادش به خیر روزهایی که اینجا کلی خواننده داشت!الان اصلا فکر نکنم که کسی این نوشته ها رو دنیال کنه و این خب خیلی فکرم رو راحت تر میکنه.
اینکه "کسی منتظرم نیست" خیلی از استرس ام کم میکنه.
این ۱۲ روز تنهایی با اینکه حجم کاری که به دوشم بود ۴ برابر حجم کار معمولی ای بود که انجام میدادم منتهی چون کسی منتظرم نبود و همه ی وقتم مال خودم بود حالم خیلی خوب بود.
تازه یک ترس بزرگ هم فرو ریخت.خدا رو شکر.
ترس ها زندگی رو سیاه میکنند.خیلی محشره که آدم دلیلی برای ترسیدن نداشته باشه.
سوال ساده است یا هستم یا نیستم.اگه هستم باید شاد باشم .
فکر میکنم "عشق و شادی" انرژی هایی بودند که خدا بواسطه ی اونها دنیا رو خلق کرد. حالا هرچقدر م که اوضاع اقتصادی گند زده باشه به روح و روانمون بازم باید "سعی" خودمون رو بکنیم.
در کل "روزگار غریبی است نازنین...."

۱ نظر:

  1. نمیدونم چه مشکلی پیش اومده اما میدونم که تو بلدی راه حل کردنشو.دلم میخواست باهات هم دلی کنم.یادم نرفته که یه شب که داغون بودم کلی باهام حرف زدی ارومم کردی. این جوری نموند این جور نمیمونه حالا صبر کن.

    پاسخحذف