۱۳۸۸/۰۹/۲۴

خوب نیستم.
هربار یادم میاد که تو چه وضعی بودی و چه غلطی داشتی میکردی و یادم میاد که من ابله چطور نیم ساعت قبلش داشتم نازت رو میکشیدم از تو و از خریت خودم حالم به هم میخوره....
انگار ما مردیم, فقط نمیتونیم یا شاید هم نمیتونم! قبولش کنم.
حالم به هم میخوره هربار که یادم میاد....
از تصور خوردن دستت به دستم حتی چندشم میشه.
.
.
.
همیشه میدونستم خیلی معطلی سر خودت منتهی نه تا این حد!
خوب نیستم.
....

۱ نظر:

  1. نمیدونم چی برات پیش اومده اما میدونم قوی هستی ...
    سال به غایت گهی هست مالی خانوادگی کلا چمیدونم.

    پاسخحذف