بلیط گیر آمد.
من تنها به تهران رفتم.
من به بیمارستان رفتم.
وضع مادربزرگ خیلی خوب نبود.
مادرم یک عالمه شکسته شده بود.
همه چی خیلی سخت و تلخ بود.
خدایا خودت مادربزرگ رو نجات بده...
آمین
یک دنیا بابت ایمیل ها-تلفن ها و کامنت هاتون ممنونم.
امیدوارم که شریک روزهای شادی همه تون باشم.
سفر کوتاه و خسته کننده و پر درد بود.
آسمون شهر من خاکستری بود و درختهایش همه لخت بودند.
تعداد زیادی پلیس راهنمایی و رانندگی!! با باتومی به کمر و کلاهی کج در سرتاسر شهر من ایستاده بودند.
خدایا خاک را پاک کن...
آمین