روز 18 ماه رمضون بالاخره بعد از کلی من بمیرم-تو بمیری گفتن با خودم تونستم یه افطاری کوچولو و جمع و جور درست کنم و یحیی کوچولو و خانواده رو دعوت کنم.بعد از افطار و دیدن سریالهای محبوب "سام-سون" و "آنا ی با کلاس" و صد البته نماز خوندن آقای همسر و آقای میهمان در مسجد محله، شام خوردیم و کمی نشستیم و بعد تصمیم گرفتیم برویم برای "احیای قدر" در مسجد "الطوار".
آقای همسر خوابید منتهی من ترجیح دادم دعای "جوشن کبیر" رو بخونم و بعدش هم دوش گرفتم که چرت نزنم و رفتیم مسجد.
خدا قبول کنه تا 3.5 صبح مسجد بودیم و به نماز خواندن به جماعت (که خیلی هم خوب بود) بعد هم رفتیم نانوایی و "نان و لبنه" +" گوشت و جبنه" گرفتیم و رفتیم با زیبا اینها خونه ی اونها و سحر رو خوردیم و نماز رو خوندیم و برگشتیم خونه و خوابیدیم.
خدا رو شکر روزه ی دیروز رو هم تو نستم بگیرم.خیلی خوب بود.خیلی خوشحالم.
انشالله امروز و فردا رو هم بتونم به راحتی بگیرم.
خدایا در این شبهای قدر اول از همه "سلامتی" برای تمام شال آینده به همه ی خانواده و عزیزان و دوستانمون عظا کن.
آمین
آقای همسر خوابید منتهی من ترجیح دادم دعای "جوشن کبیر" رو بخونم و بعدش هم دوش گرفتم که چرت نزنم و رفتیم مسجد.
خدا قبول کنه تا 3.5 صبح مسجد بودیم و به نماز خواندن به جماعت (که خیلی هم خوب بود) بعد هم رفتیم نانوایی و "نان و لبنه" +" گوشت و جبنه" گرفتیم و رفتیم با زیبا اینها خونه ی اونها و سحر رو خوردیم و نماز رو خوندیم و برگشتیم خونه و خوابیدیم.
خدا رو شکر روزه ی دیروز رو هم تو نستم بگیرم.خیلی خوب بود.خیلی خوشحالم.
انشالله امروز و فردا رو هم بتونم به راحتی بگیرم.
خدایا در این شبهای قدر اول از همه "سلامتی" برای تمام شال آینده به همه ی خانواده و عزیزان و دوستانمون عظا کن.
آمین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر