سرم رو که میذارم روی بالشت کرور کرور فکر و خیال بهم حمله میکنن و آنچنان دوره ام میکنن که مجبور میشم مثل بچه ی آدم بلندشم برم بتمرگم روی مبل و هی فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم تا بلکه این "فکر درد" لامصب ام درمون بشه،اما چه فایده! هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر به "سیاهچاله"فضایی برخورد میکنم.
بعد از اینکه یه ۴-۵ ساعتی فکر فرمودم و به هیچ جایی نرسیدم مجددن برای خواب تلاش میکنم و با پررویی تموم باز برمیگردم به رختخواب،و حالاست که "فلسفه" بهم حمله میکنه!
جملات و افکار و استنتاجات فلسفی آنچنان به مغزم سرازیر میشن که خودم میمونم که آیا من اقتصاد خوندم یا فلسفه و احمقانه اینکه اونموقعی که فلسفه بهم حمله میکنه نه حال فکر کردن دارم و نه نای نوشتن.بعد از حمله ی فلسفه خوابم میبره و یکی-دو ساعت بعدش به جهت پسری مجبورم بیدار بشم و عجیب اینکه همین ۲ ساعت خواب باعث میشه کل فلسفه ی مورد نظر و استنتاجات و ادله ی بسیار موجه و موزونش از ذهنم بره...
خلاصه اینکه خدا آخر و عاقبت من و این بیخوابی هام رو به خیر کنه...
.........................................................................................................................................................................
پ.ن.کاملا بی ربط
.فرمایشات آبجی کوچیکه:
هر چقدر وضع اقتصادی دنیا خراب باشه زندگی باز هم ادامه داره.
تو زندگی خدا رو شکر همیشه جای بعدی خیلی بهتر از جای قبلی بوده.به این فکر کن و خوشحال باشبه این فکر کن که شرایط همیشه از اینی که هست هم می تونه بدتر باشه اما خدا رو شکر الان که نیست. پس خدا رو شکر کن و ازش کمک بخواه...